سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، هر دانای به دنیا و نادان نسبت به آخرت را دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
به نام خدا

سفر به رادیو(1)
اصولا سفرنامه مینوشتم از حضور در همایش ها و مراسم ها ولی این بار چون بحث زیاد طولانی شد به نظرم اسم رمان بهش بدهیم بهتر خواهد بود.

حرکت به رادیوی رویایی
   بعد از چند ماه گرفتاری بلاخره تصمیم گرفتم فردا(یکشنبه 31 اردیبهشت 91) حرکت کنم به سمت رادیو ساختمان و یا سازمان رویایی که کلی اسمش رو شنیده بودم و در موردش خوانده بودم از وبلاگهای تمامی اونهایی که رفته بودند و تعریف کرده بودند، البته میگم رویایی نه به خاطر کار در آن بلکه فقط به خاطر این که هدف و خروجی از این سازمان که تولید صدای ماندگار است برام مهم هستش نه چیز دیگه.

هماهنگی برای صدور مجوز(آفیش)
   با خانم امینی یکی از کارکنان رادیو هماهنگ کردم تا مجوز ورود را صادر کنند( به قول رادیویی ها آفیش کنند) و درخواست کردم اگر امکان دارد برای خواهرم هم مجوز صادر کنند ولی قبول نکردند و اتفاقا خواهرم هم نمیتونست بیادو تصمیم گرفتم با مادر راهی تهران بشوم
امروز شنبه 30 اردیبهشت از صبح تا ساعت 21 کلا سر کار بودم و از این ساعت تا ساعت 00:30 فردا داشتم آماده میشدم برای مسافرت فردا از ساعت 00:30 تا 02:00 خوابیدم و دقیقا از این ساعت حرکت کردم به سمت رادیو خودم کمی استرس داشتم از روز پرکاری که داشتم و خواب خیلی کمی که کرده بودم برای همین دو تا تصمیم قطعی گرفتم اول این که هرجا احساس کردم خوابم میاد، هرجایی که باشد قطعا نگه میدارم و میخوابم و بعد استثناعا برای اولین بار در مسافرت رادیو گوش نمیدهم علتش هم این بود که ممکن بود خستگی من با قطع و وصل شدن رادیو در مسیر همراه شود و من خوابم ببرد هرچند مادر همراهم بود تا خوابم نبرد ولی بر اساس تجربه میدانستم که مسافران همراه راننده حداقل یک سوم مسیر را ناخود آگاه در خواب خواهند بود و این میتوانست خطرناک هم باشد.

تضمینی رادیو گوش میدهیم
   اما بدون رادیو هم نمیشد برای همین یک حلقه سی دی را پر کردم از چند تا از برنامه های دلخواه رادیویی به همراه یک فایل صوتی از گفتگوی حامد مرادیان با خدا برای تاسیس سایت اخموی خودش و این شد که شنیدن رادیو را هم تضمینی کردم تا تهران و بلاخره دستگاه سی دی پلیر ماشین ما هم از آزمایش خارج شد و خودش خودش را تایید کرد که میتواند سی دی پخش کن خوبی باشد!

میخواهم برم به رادیو
   موقع حرکت هم باز یاد کلاه قرمزی افتادیم و به خودمان از زبان خودمان گفتیم که اقای راننده یالا بزن به دنده برو به سمت تهران و از این داستانها، حس خوبی داشتم چون جایی میرفتم که دوستش داشتم و برای حضورم دلیل هم داشتم و مثل خیلی ها نبودم که با واسطه گری از این و آن و کلی صحبت کردن ها میروند به رادیو تا امضا بگیرند، سالها انتظار سختی کشیدم تا روزی برسد و دعوت بشم و این اتفاق هم تقریبا افتاد و خوشحال بودم که با دلیل و هدف میرفتم.

تهران و ترافیک تمام نشدنی
   طول مسیر را خوب آمدم ولی چون خیلی خسته بودم برای اولین بار در تمامی مسافرتهایی که به جاهای مختلف داشتم اینبار مجبور شدم بین راه بخوابم و این شد که بعد از شهر آبیک ده دقیقه خوابیدم و بعد بیدار شدم و حرکت کردم و بعد از وارد شدن به تهران با ترافیک صبح گاهی همت و چمران را پشت سر گذاشتم و کمی هم در خیابان افریقا پایین رفتم و از سمت جنوب به شمال در جستجوی خیابان بلال گشتم و نگران جای پارک بودم که خوشبختانه پارکینک مناسبی هم در سمت چپ خیابان تدارک دیده شده بود و این از نقاط مثبت و قابل توجه این نکته بود که پارکینک خیلی بزرگتر از تعداد ماشینهایی بود که داشت و این برام از ان خیابانها و کوچه های شلوغی که دیدم تعجب آور بود.

جمع شدیم برای رادیو
پیاده شدم و دوباره با خانم امینی هماهنگ شدم و در حال حرکت به سمت ساختمان شهدا بودم که چشمم به خودروهایی داخل پارکینک افتاد و نگهبان پارکینک و حس خوبی بهم دست داد چراکه اینجا درست جایی بود که همه ماشینها و همه ادمها و همه زمینها فقط به خاطر رادیو جمع شده بودند!

مهندس هم مهندس های قدیم
   در کمتر از دو دقیقه برکه مجوز را گرفتم و اجازه شرفیابی را هم دادند و در اولین قدم هایی که به محوطه بسیار بزرگ و باز رادیو گذاشتم تمام تعریفهایی که از آن محوطه داشتم روشن شد و به زیبایی محل هم واقف شدم زود این زیبایی را در پوشه خاطرات رادیویی حافظه مبارک ثبت کردم و پله هار را یکی یکی رفتم بالا و قبل از رود به ساختمان شهدا بر اساس معلوماتی گذشته منتظر بودم دوستان حراست در داخل ساختمان هم گیر بفرمایند که خوشبختانه این توفیق هم حاصل نشد و خیلی راحت مشرف شدم و در لحظه ورود طبق معلومات قبلی به مهندسی ناقص ساختمان شهدا پی بردم و برای این که از همان ابتدا سرگیجه نگیرم ترجیح دادم از مسئولین محترم کمک بگیرم و رفتم جلو و نشانی پله ها را خواستم یکی از آن بزرگواران گفت از اینجا میری از راهروی کناری درست بغل اونجا اسانسور است و این حالت راهنمایی مسئول طوری شد که دستش را از آرنج خم کرد و کمی هم کمرش را به سمت راست خم کرد و این روش راهنمایی نشان میداد که ساختمان چقدر مهندسی ضایعی دارد که خودشان هم گرفتار نشانی دادن هستند فقط اگر این نشانی دادن اقا کمی هم طول میکشید کلی خنده ام میگرفت و این زیاد هم خوب نمیشد. هرچند حق هم داشتم چون من برای دو طبقه اسانسور نخواسته بودم که ایشون نشانی اسانسور را دادند من فقط نشانی پله خواسته بودم!

پله های مخوف
   حرکت کردم به طرفی که نوک انگشتهای اندام خم شده آن آقا اشاره میکرد رفتم و با کمی پیچ در پیچ شدن آسانسور و پله ها را پیدا کردم وضع اسانسور خوب بود ولی من برای دو طبقه خودم را به اسانسور هیچ وقت آویزان نمیکنم و زود راه پله ها را پیش گرفتم پله هایی که شبیه پله های عهد لویی چهاردهم بود و تقریبا این حس را القا میکرد که عبور از این پله ها به صلاح شما نیست!( به تعبیر خیلی مثبت )

رادیویی ها کجایید
   طبقه دو را نشانه رفته بودم و زود رسیدم بالا دقیقا از لحظه ورود به ساختمان شهدا چشمم دنبال رادیویی های بود که یک عمر با اونها زندگی کرده بودیم ولی تا این لحظه چیزی ندیده بودم و هی به خودم القاء میکردم که حتما پیش نیومده و یا این که این بخش بخش اداری است و اونها اینجا نیستند و از این قضایا، درست پله ها رو که رفتم بالا با کاشی کاری فیروزه ای خوشرنگ و هنرمندانه ای روبرو شدم که از نظر هنری با کل ساختمان برابری میکرد و روش نوشته شده بود شبکه رادیویی جوان و درست در کنار این اثر اتاق مدیر شبکه قرار داشت یعنی در جایی کاملا غیر مرتبط و حتی بی جا شاید هم بجا چون مدیر از این طریق میتوانست خیلی راحت رفت و آمد داشته باشد به طوری که هیچ احدی از رادیویی ها متوجه رفت و آـمد مدیر نشوند و از نگاه مثبت میشود گفت آقا مدیر اولین میزبان برای مهمانها هست! هرچند مقصر این ترکیب بندی اتاق را از همان بدو ورود متوجه بودم و ذهنیتی هم که داشتم ،تقریبا برایم تعریف شده بود که هنوز باید دور بزنیم!...

نکته: در تاریخ سه شنبه 2 خرداد 91 نوشته سفر به رادیو جوان بخش اول به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه در بخش ارتباطات،رسانه،خاطره،روزنوشت افزوده شده است.

مطالب مرتبط: رادیو جوان ، سفر به رادیو جوان (1) ، سفر به رادیو جوان (2) ، سفر به رادیو جوان (3) ، سفر به رادیو جوان (4)



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: سه شنبه 91/3/2::: ساعت 10:52 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 278
بازدید دیروز: 132
کل بازدید :1280824

>>امکانات این وبلاگ<<

وب خوان این وبلاگ

پروفایل این وبلاگ

عناوین مطالب بایگانی نشده

لینکستان این وبلاگ

خانه

راهنمای استفاده از این وبلاگ

دانلود برنامه های رادیو جوان

عناوین مطالب بایگانی شده

قوانین این وبلاگ

بخش متخلفین


>>نظر سنجی<<

پخش اینترنتی  زنده رادیو

پخش زنده ی رادیو جوان ورود به سایت رادیو جوان

پخش زنده ی رادیو قرآن ورود به سایت رادیو قرآن

پخش زنده ی رادیو معارف ورود به سایت رادیو معارف

پخش زنده ی رادیو ایران ورود به سایت رادیو ایران

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال اروپا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آمریکا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آسیا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو پیام ورود به سایت رادیو پیام

پخش زنده ی رادیو گفتگو ورود به سایت رادیو گفتگو

پخش زنده ی رادیو فرهنگ ورود به سایت رادیو فرهنگ

پخش زنده ی رادیو تجارت ورود به سایت رادیو تجارت

پخش زنده ی رادیو ندای اسلام ورود به سایت رادیو ندای اسلام

پخش زنده ی رادیو ورزش ورود به سایت رادیو ورزش

پخش زنده ی رادیو سلامت ورود به سایت رادیو سلامت


>پخش زنده رادیو استانی<

پخش زنده ی رادیو اصفهانپخش زنده ی رادیو اردبیلپخش زنده ی رادیو اراکپخش زنده ی رادیو ارومیهپخش زنده ی رادیو ایلامپخش زنده ی رادیو اهوازپخش زنده ی رادیو تهرانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو بجنوردپخش زنده ی رادیو زاهدانپخش زنده ی رادیو رشتپخش زنده ی رادیو خرم ابادپخش زنده ی رادیو سنندجپخش زنده ی رادیو ساریپخش زنده ی رادیو زنجانپخش زنده ی رادیو قزوینپخش زنده ی رادیو شیرازپخش زنده ی رادیو شهرکردپخش زنده ی رادیو مشهدپخش زنده ی رادیو کرمانشاهپخش زنده ی رادیو قمپخش زنده ی رادیو یاسوجپخش زنده ی رادیو همدانپخش زنده ی رادیو مهابادپخش زنده ی رادیو یزدپخش زنده ی رادیو سمنانپخش زنده ی رادیو خراسان جنوبیپخش زنده ی رادیو کرمانپخش زنده ی رادیو گلستانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو البرز


>> درباره خودم <<
محمود عراقی
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد

>> پیوندهای روزانه <<

>>لوگوی وبلاگ من<<
به نام خدا

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<

>>هدیه وبلاگ<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>آمار وبلاگ<<

>>رتبه ی وبلاگ<<

>>طراح قالب<<
تحلیل آمار سایت و وبلاگ